یاسین جانیاسین جان، تا این لحظه: 13 سال و 11 روز سن داره

یاسین امانت الهی خاطرات یک کودک سندرم داون

همه ارامش من

لحظه ها، دقیقه ها، روزها و هفته ها مثل بر هم زدن چشمی  گذشتند  و پسر نازنین ما ، یاسین شیرینمان و میعادگاه عشقمان تقریبا دو سال و دو ماهه شد عزیز دلم.... توی این دو سالی که گذشت با تمام گریه ها و بیقراری هات بیقرارشدم و اشک ریختم و با تمام  لبخندهات، از ته دل و با تمام وجود شاد شدم و خندیدم و به خاطر آرامش همه خوابهای کودکانه تو، بیداری ها کشیدم "ماما" گفتن تو برایم قشنگ ترین نغمه ایست که تا کنون شنیده ام وقتی دستانت را باز می کنی و آغوش مرا طلب می کنی بیش از پیش نیاز خودم را به تو احساس می کنم و برای در آغوش کشیدنت بالی برای پرواز از خدا طلب می کنم وقتی...
21 خرداد 1392

قدر دانی از همسرم

با سلام به همه دوستان خوبم ضمن عرض تشکر از همسر خوب و مهربونم محمد واقعا غافلگیر شدم اخه چند روز  خونه مادرم بودم و به وبلاگم دسترس نداشتم روز جمعه که اومدم خونه به وبلاگ یاسین سر بزنم پست جدید محمد رو هم دیدم و واقعا خوشحال شدم و از اینجا بهش میگم به اندازه همه مهربونیهای دنیا دوست دارم و جواب یکی از دوستای خوبم مامان ایمان دوست مهربونم یه چند روزی وبلاگ شما واسه من باز نمیشه  فکر کنم واسه این که قالبتون رو عوض کردید و از همین جا ایمان کوچولو رو میبوسم و اگه میبینید به وبلاگتون نمیام بر بی  مهری من نزارید یکی از دوستای بسیار بسیار خوبم اسمشون رو بلد نیستم و وبلاگتون هم ادرسش ندارم زن داییی عزیز کیان کو...
19 خرداد 1392

تقدیم به بهترین مادر دنیا

اجازه هست که عشقتو،توکوچه هادادبزنم؟ روپشت بوم خونه هااسمتوفریادبزنم؟ اجازه هست که هرنفس ترانه بارونت کنم؟ ماه وستاره روبازم فدای چشمونت کنم؟  اجازه هست که خنده هات قلبموازجابکنه؟ بهت بگم عاشقتم،دوست دارم یه عالمه اجازه هست نگاهتو،توخاطرم قاب بکنم؟ چشمی که بدخواهمونه،به خاطرت خواب بکنم؟ اجازه فریادبزنم:توقلبمی تابه ابد؟ بدون اگه رسوابشم به خاطرت خوبه،نه بد! اجازه هست دریاباشم،کویرروپیمونه کنم؟ توصدف دلم بشی،من تودلت خونه کنم؟ اجازه هست....؟؟ دوباره روز تولدت رسید روزی که غصه سراغم نمیاد روزی که دستای تنهایی من بیشتر از همیشه دستاتو میخواد تولدت مبارک از طرف بابای یاسین ت...
16 خرداد 1392

هدیه خدا

یه روز و روزگاری        از میون آسمون       از روی رنگین کمون فرشته ای کوچولو                   اومد توی خونمون اون هدیه خدا بود        چقدری پر بها بود گفتیم که بچمون باش       همراه خوبمون باش گفتش یه شرطی داره      هر چی باشه قبوله صبحا می رم به بازی       میون آسمونها  شبها میام پیشتون    &nbs...
13 خرداد 1392

واسه اتوسا و گلنار

در جواب شما دوست عزیز من هم در شیراز مثل شما ازمایش امینوسنتز و سونوگرافی چن بعدی رو انجام دادم من در بیمارستان m r i شیراز یعنی بهترین بیمارستان یکدقیقه بعد از تولد یاسین به مادرم گفته بودن نوزاد شما یک نوع بیماری ژنتیک به نام سندروم داون (منگولیسم) هست شما پنج ماه بعد متوجه شدن من یاسین رو دو ماهه به کلنیک کار درمانی بردم داون ها به علت شل بودن بدنشون در زیر افتاب یا این که پشت پنجره لختش می کردم و با روغن زیتون و امگا بدنش رو ماساژ میدادم یا این کهبا چیزهای نرم مثل پنبه یا چیزهای زبر مثل برس پلاستیکی یا با ناخن بدنش رو ماساژ میدادم  همچنین کف پاهاش واسه بعدها که بخواد راه بره رو سرامیک یا قالی یا موکت میزاشتم ...
9 خرداد 1392

جواب چن تا نظر

سلام به همه دوستان خوبم غیبت ده روزه من رو ببخشید یه چن روزی اصلا حوصله خودم هم رو نداشتم یه جوراییی قاطی بودم اما اینو مطمئن باشید به وبلاگ همتون اومدم  از اینجا از همه دوستان که به فکرم بودن کمال تشکر وسپاس رو دارم و از اینجا از همه دوستای مجازیم که به وبلاگ یاسینم اومدن و با نظراتشون خوشحالم کردن ممنونم وبرای یکاکشون از خدای بزرگ سلامتی و شادمانی خواهانم این پست رو واسه یه چن تا نظر گذاشتم به نامهای گلنار و مریم و اتوسا خانم که به تازگی کودکان داون به دنیا اوردن وهزاران هزار دوست دیگر که مثل من بچشون یک داون هستش دوستای خوبم همتون رو درک میکنم من بعد از دو سال هنوز اشک میریزم وغصه میخورم وقتی به اینده های نه خیلی دور ...
9 خرداد 1392

برای او بنویسم

می خواهم برای او بنویسم ،برای او که سالهاست زیر این تازیانه های زندگی سر خم نیاورده است ،و سینه سپر کرده در مقابل این طوفانهای سهمگین سرنوشت. او تا آخرین قطره های سرخ زندگیش را به پای نهال های عشقش میریزد تا این نهال ها به دژ های فولادی ای تبدیل شوند و همانند او سربلند از این آزمون الهی بیرون بیایند . از او می نویسم که ماهها و سالهاست دوری را برای آسایش خانواده خود بدون هیچ انتظار و توقعی تحمل میکند. از او مینویسم که تنها بدون هیچ همدم و همیاری به جنگ این زندگی بیرحم می رود و گلهای بهاری را در دل این زندگی می سازد . آری از او مینویسم که دل نگران و با اضطراب شدید شب ، سر را بر روی زمین میگذارد و با ...
31 ارديبهشت 1392

روز پدر مبارک

سلام به علت این که یه چند روزی نیستم مجبور شدم پیشاپیش واسه روز پدر پست جدیدی بزارم میخوام از اینجا به همسر مهربان و دوست داشتنی ام محمد عزیز روز مرد و روز پدر رو بهش تبریک بگم و ارزوی سلامتی  وسر بلندی رو از خدای بزرگ و ممنان برای او خواستارم وهمچنین روز پدر رو به همه پدرهای خوب و زحمتکش تبریک میگم و اونهایی که پدرشون دستشون از دنیا کوتاهه ارزوی مغفرت از خدا واسشون ارزومندم همچنین پدر خودم خدا همشون رو ببخشه ...
31 ارديبهشت 1392

روز پدر

طبق معمول مامانم بابامو صدا زد که بیاد دره شیشه سس رو باز کنه   پدرم بعد از کلی کلنجار رفتن نتونست دره شیشه سس رو باز کنه   مادرم منو صدا زد و منم خیلی راحت درش رو باز کردم و به بابام گفتم : اینم کاری داشت   پدرم لبخندی زد و گفت :   یادته وقتی بچه بودی و مامانت منو صدا میزد تو زود تر از من میومدی و کلی زور میزدی تا دره شیشه سس رو باز کنی ؟؟؟!!!!!   ... ... ... ... یادته نمی تونستی ...   یادته من شیشه سس رو میگرفتم و کمی درش رو شل میکردم تا بازش کنی و غرورت نشکنه ... ...
31 ارديبهشت 1392

یاسین سه روزه

این عکس رو توگوشی خاله ندا گرفتم یاسین 3 روزه بوده سمت راستش امیرمحمد پسر  دایی سمت چپ هم کسری پسر خاله ...
30 ارديبهشت 1392