یاسین جانیاسین جان، تا این لحظه: 13 سال و 17 روز سن داره

یاسین امانت الهی خاطرات یک کودک سندرم داون

روز پدر

1392/2/31 15:21
نویسنده : ویدا
695 بازدید
اشتراک گذاری

طبق معمول مامانم بابامو صدا زد که بیاد دره شیشه سس رو باز کنه

 

پدرم بعد از کلی کلنجار رفتن نتونست دره شیشه سس رو باز کنه

 

مادرم منو صدا زد و منم خیلی راحت درش رو باز کردم و به بابام گفتم : اینم کاری داشت

 

پدرم لبخندی زد و گفت :

 

یادته وقتی بچه بودی و مامانت منو صدا میزد تو زود تر از من میومدی


و کلی زور میزدی تا دره شیشه سس رو باز کنی ؟؟؟!!!!!

 

... ... ... ... یادته نمی تونستی ...

 

یادته من شیشه سس رو میگرفتم و کمی درش رو شل میکردم تا بازش کنی و غرورت نشکنه ...

 

اشک تو چشمام جم شد ...

 

نتونستم حرفی بزنم و فقط پدرم رو بغل کردم

 

 

 

 

   عشق  را میشه ...

 

توی دستهای خسته پدر و توی چشمهای نگران مادر دید

 

 نه در دستان یک غریبه...

 

 

 


 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

المیرا
5 خرداد 92 7:46
تقدیم به همه پدرها
سیما
7 خرداد 92 8:51
روز پدر مبارک
ستایش
8 خرداد 92 8:34
چی بگم از این دنیا نا مهربون