یاسین جانیاسین جان، تا این لحظه: 13 سال و 16 روز سن داره

یاسین امانت الهی خاطرات یک کودک سندرم داون

جواب چن تا نظر

1392/3/9 14:35
نویسنده : ویدا
696 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه دوستان خوبم غیبت ده روزه من رو ببخشید یه چن روزی اصلا حوصله خودم هم رو نداشتم یه جوراییی قاطی بودم اما اینو مطمئن باشید به وبلاگ همتون اومدم  از اینجا از همه دوستان که به فکرم بودن کمال تشکر وسپاس رو دارم و از اینجا از همه دوستای مجازیم که به وبلاگ یاسینم اومدن و با نظراتشون خوشحالم کردن ممنونم وبرای یکاکشون از خدای بزرگ سلامتی و شادمانی خواهانم

این پست رو واسه یه چن تا نظر گذاشتم به نامهای گلنار و مریم و اتوسا خانم که به تازگی کودکان داون به دنیا اوردن وهزاران هزار دوست دیگر که مثل من بچشون یک داون هستش دوستای خوبم همتون رو درک میکنم من بعد از دو سال هنوز اشک میریزم وغصه میخورم وقتی به اینده های نه خیلی دور فکر میکنم دیونه میشم اما بااین وجود گذشت تا الان. گفته بودی به هیچ کس نگفتی کودکت داون اخه واسه چی؟امروز نگی فردا چی فرداهای دیگر چی ؟ بالاخره چی؟تا کی؟خدا خواسته کودکت فرق داشته باشه قبولش کن تا بتونی باهاش کنار بیای کمکش کن بهش بها بده دوستش داشته باش اخه داون ها تشنه محبتن  وقتی داون بودن بچه خودتو رو پذیرفتی دیگران هم قبول میکنن باور کن  خیلی راحت

اتوسا گفتی حرف مردم باور کن ٢ ماه سه ماه یک سال بعدش خسته میشن یعنی یه جوراییی سوژه جدید تر میاد وسط باز هم سخته من بشینم سوار تاکسی خانم بگه خانم بچه شما منگول هست ببین من باید چکار کنم با خونسردی کامل گفتم بله درسته وای طفلکی چیزی میفهمه یاسین مامان نی نای نای بکن واسه خانمه دس دسی بکن مامان رو ببوس  دستت کو؟ پاهات کو؟زنه ساکت شد این حرفا رو با چشمی اشک بار به یاسین میگفتم اما تا دو روز سر درد داشتم

پس دیگه ناراحت نباشید تو پست بعدی واستون میگم چه کارهاییی کنید واسشون به امید این که دیگه هیچ کودکی داون به دنیا نیاد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

مامی نکیسا
9 خرداد 92 15:53
ممنونم از این همه محبت
دنیا
9 خرداد 92 15:58
سلام دوست خوبم کم پیدایی انشاالله که همیشه سلامت باشی
سحر
9 خرداد 92 15:59
من به کسی رای می دهم که ولایتی باشد؛ عادل باشد؛ عارف به مسایل مملکت باشد؛ روحانی باشد؛ جایگاه جلیلی برای ایرانیان ایجاد کند؛ در مسایل مالی غرضی نداشته باشد؛ رضایی جز رضای الهی را طلب نکند و اهل کار باشد مثلا قالیباف باشد...
بابای علی
10 خرداد 92 15:11
با سلام خدمت همه ی عزیزان بخصوص صابخونه ی مهربون یاسین جون عزیز. علی ما گفته ام که 21مرداد ماه سه ساله میشه و تا به امروز به کسی نگفتیم که چه مشکلی داره چون لازم ندونستیم ، از فرمایشات حضرت علی است که می فرماید مشکلاتتون رو به دیگران بیان نکنید مگر در شرایطی که لازم باشد. وماهم نگفتیم فقط من و مامان و آبجیش میدونستیم ولی اکنون متوجه میشم که بقیه هم اکثرا متوجه شدند بدون اینکه عکس العمل نا مناسبی (چه حس ترحم و چه حس های دیگر) از خود بروز بدن چون که ما با رفتارمون چنین اجازه ای را به اون ها ندادیم . ما بجز کارهای مراقبتی هیچ رفتار خاصی با علی نداشته ایم چه در تربیتش چه در محبت کردن هرکاری که در مورد آبجیش انجام دادیم همون رفتارها رو با اون هم داشتیم . باز وراجی کردم ببخشید. با سپاس
نازنین
11 خرداد 92 7:40
همون باید مادری رو از شما یاد بگیریم
فهیمه
11 خرداد 92 7:42
سلام عزیزم خدا بد نده واسه چی قاطی کنی یاسین بهت احتیاج داره میبوسمت دوست خوبم
سارا کمالی
11 خرداد 92 15:11
زنده باد به شما
سارا کمالی
11 خرداد 92 15:13
مامان میشه عکس خودتون رو بزارید تا چشمهایمان به رخ شما باز شود
مامان اهورا
12 خرداد 92 9:03
با درود وسپاس فراوان به مامان یاسین از این همه محبتتت ممنونم
مهسا
12 خرداد 92 9:21
زندگی به زیبایی همین مداد رنگی هاست! می تونی از شادترین رنگ ها شروع کنی : نگاه مهربونت رو صورتی کن با رنگ سبز اندیشه ات رو زیبا کن به خاطرات قشنگت رنگ نارنجی بزن با رنگ آبی آسمون دلت رو رنگ آمیزی کن با رنگ زرد قلب مهربونت رو طلایی و درخشان کن با رنگ قرمز حرارت بیشتری به زندگی من بدی
ایه
12 خرداد 92 15:13
عصاره همه مهربانی ها را گرفتند و از آن مادر را ساختند. شکسپیر
مامان حسن
12 خرداد 92 21:55
سلام عزیزم برای دوستای جدیدی که به جمعت پیوستن آرزومند روزهای خوبم ایشالله زیر سایه ی خدای خوبیها هر چه زودتر علم بتونه روشی پیدا کنه برای بهبود وضعیت بچه های خاص این سه قلب که نشون دوس داشتنه برای دوستای جدیدت واینم برای یاسین نفس
مامان حسن
12 خرداد 92 21:56
آخر پستت نوشتی به امید اینکه هیچ کدوک داونی به دنیا نیاد...نمیدونم چرا دلم گرفت از این نوشتت چون ......شادیم اصلا حرف تو درسته نمیدونم
سارا
20 خرداد 92 17:30
به حساب خیالبافی ام نگذار … اما ستاره ای دارم در تیره ترین شبها ! فقط خواستم بدانی که می شود دل خوش کرد به چراغهای کوچک یک هواپیما
رومینا
7 مهر 92 15:12
مرحبا به تو واقعا مادری به تمام معنا . اولین بار بود به وبلاگت اومدم . . درکت میکنم خواهر من تشنج کرد دست و پای سمت چپ خوب کار نمیکنه . ولی امان از نگاه تیز مردم . ولی هیچ کس مهم نیست . بازم میگم مرحبا به تو و همسرت . خوش بحال یاسین که همچین مامانی با افکار باز داره .