یاسین جانیاسین جان، تا این لحظه: 13 سال و 25 روز سن داره

یاسین امانت الهی خاطرات یک کودک سندرم داون

دردل مامانی با یاسین

1391/12/11 15:59
نویسنده : ویدا
1,262 بازدید
اشتراک گذاری

سلام یاسین مامان یاسین دیگه از بچگی در اومده وای خدا چه قدر زود میگذره انگار همین دیروز بود که فهمیدم حامله هستم ای چی بگم از این دنیا که بر خلاف ارزوهایم گذشت دیروز رفتم جلو اینه شاید باور نکی به نظر خودم خیلی شکسته تر شدم در ضمن موهام هم داره سفید میشه اما همش فدای یه تار موهات این چند روز حسابی بد قلق شدی هر کاری میکنم یک قدم هم واسه تمرین راه نمیری چی بگم مامانی تو دیگه داری به دو سالگی نزدیک میشی اما نتیجه انچنانی از تو ندیدم نمیدونم چه کار کنم باز هم مثل همیشه میگم بی خیال درست میشه اما کی؟خدا داند . در ضمن یاسین دختر و پسر خاله مهنازت تازگی به اینترنت وصل شدن هر روز به وبت سر میزنن و با نظراتشون خوشحالمون میکنن انشالله که بزرگ بشی و جواب محبتهاشون رو بده یاسین مامانی یه روزی که بزرگ شدی ازدست من شاکی نباش واسه گلایههایی از تو کردم به بزرگی خودت مامان شرمسارت رو ببخش واسه همه چی 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

بابای یسری جان
11 اسفند 91 16:43
با سلام چه زیبا با یاسین جان درد دل می کنید ، همان چیزی را که من می پسندم ولی افسوس که من را متهم می کنند به اینکه چه غمگین برای کودکت می نویسی ! آنچه مرا به این وبلاگ کشانید تیتری است که بربالای وبلاگ نقش بسته « یاسین امانت الهی» و چقدر خوشحال می شوم می بینم چنین پدران و مادرانی را که چنین سطح بالا فکر می کنند . مع الوصف دعوتتان می کنم به وبلاگ دخترم ، و متنی را بخوانید که در ماهها قبل نوشته ام تحت عنوان « کودک من هدیه نیست » منتظر نظرات قشنگتان هستم .
هیراد و عمه لیلاش
11 اسفند 91 16:49
سلام ، هیراد جون توی مسابقه شرکت کرده ، لطفا به وبلاگش بیائید و کمکش کنیدآرزومند آرزوهای شما
بابای یسری جان
12 اسفند 91 6:33
با سلام منونم که به وبلاگ دخترم سر زدید و خیلی متشکرم که مورد لطف قرارمان دادید و لینکمان کردید . امیدوارم بتوانم از مطالب زیبایتان نهایت استفاده را ببرم . یاسین جان را ببوسید . هرکه در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهند . التماس دعای مخصوص دارم در آن لحظه ای در میان ربنای سبزتان خدا را می خوانید . یا علی
مامان حسن
12 اسفند 91 13:53
به گذشته ها فک نکن عزیزم به روزهایی که میتونین با یاسین و همسرت با هم د رکنار هم بسازین فک کن واز تمام لحظه های الانت سعی کن بیشترین لذت رو ببری برای یاسین عزیز اینم برای مامان یاسین
عاطفه
12 اسفند 91 16:11
سلام . من وبلاک یاسین جونو خیلی دوست دارم و خیلی بهش سر می زنم . عزیزم اصلا غصه نخور و ناراحت نباش این یه امتحان الهیه و تو خیلی لحظات منحصر به فردی رو با پسرت تجربه می کنی که شاید ماها با بجه هامون تجربه نکنیم فقط از بودن در کنارش لذت ببر .اگه روست داشتی به وبلاگ باران من هم سری بزن خوشحال میشم نظرتو بذونم
مامان راضیه
20 اسفند 91 0:04
روزهای پر از شادی و خند ه واست آرزو می کنم عزیزم زیبا می نویسی یاسین و نبوس گاز گازی کن از طرف من ولی محکم گازش نگیریا