یک سالگی یاسین
از روزی که صدایت در وجودم طنین انداز شد،شتاب تپیدن قلبم رو به فزونی یافت
امروز ثانیه ها نام تو را فریاد می زنند و من در اوج عشق
خود را در پستوی زمان تنها حس نمیکنم . . .
تولدت مبارک
در شب زیبای میلادت تمام وجودم را که قلبی ست کوچک
در قالب قابی از نگاه تقدیم چشمان زیبایت میکنم
و با بوسه ای عاشقانه تولدت را تبریک می گویم
آغاز بودنت مبارک
وقتی فهمیدم یاسین مشکل داره شروع کردم به دکتر بردن و چندین مراکز ژنتیک که همه میگفتن بیماری اون یا ارثی هست یا که سن بالای۰ ۳ سال که ما جزء هیچ کدوم نبودیم فقط گفتن خدا خواسته دقیق یادم هست تازه شده بود۳ ماه که بردم کار درمانی یاسین هرروز دوست داشتنی تر از روز قبل میشد و بیشتر خودشو تو دلم جا میکرد ۴ ماهه بود که نذر امام رضا کردم و موهاشو اونجا کوتاه کردم هر هفته به کلاس میبردمش دیگه کم کم ۱ ساله بو د اما هنوز نمی نشست هر دفعه که نگاهش می کردم اتشی به جانم می افتاد