یاسین جانیاسین جان، تا این لحظه: 13 سال و 28 روز سن داره

یاسین امانت الهی خاطرات یک کودک سندرم داون

آزمایش ژنتیک

1392/1/15 18:58
نویسنده : ویدا
1,632 بازدید
اشتراک گذاری

یاسن کوچولو وارد خونه شد همه قربون صدقه میرفتند فردا ان روز بچه رو بردیم واسه واکسن ۲ روزگی الهی بمیرم که چه دردی کشید ۳ روزگی ان را بردیم واسه غربال گری و از انجا به ازمایشگاه ژنتیک بردیم الهی هیچ وقت اون روز نیاد و انشا الله واسه هیچ کس پیش نیاد چه مصیبتی می خواستن خون بچه ۳ روزه که وزن ۲ کیلویی بود بگیرن رگهاش هنوز نازک بود خاله ندا گرفته بودش من با مامان جون و بابا یاسن گریه می کردیم با هزاران بدبختی تمام شد جواب ان واسه یک ماه دیگه موکول شد وقتی آورردمش خونه بچه زردی گرفت وای بیچاره مامانم چه زجری کشید که زردیشو پایین بیاره هر چه کردیم تاثیر نداشت مهتابی کرایه کردیم در منزل بچه رو درونش گذاشتیم باز هم هیچ مجبور شدیم به بیمارستان ببریمش ۲ روز اونجا بود ازمایش میکردن بعد از ۲ روز آوردمش خونه .

 

 

 

یاسین کوچولو زیر نور مهتابی

روز ۱۸ که از ازمایش ژنتیک میگذشت گه تماس گرفتن گفتن ازمایش خراب شده باز رفتیم برای خون گیری باز جوابش یک ماه دیگه یاسین داشت کمکم بزرگ میشد درست اول تیر ماه لعنتی جواب گرفتیم محمد زنگ زد گفت نیا جواب گرفتم فقط گریه میکرد من دیگه هیچی نفهمیدم فقط یه موقع مامان جون یاسین بالای سرم بود از اون روز دیگه من از دنیا دل بریدم  اون روز عهد کردم تا انجایی که خدا توانم دهد از یاسین مراقبت کنم و هیچ فرقی با یه بچه سالم برام نداشته باشه  نگفتم یاسین چه بیماری داره  یاسین یک نوع اختلال کروموزونی به نام سندروم دان داره

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

بهاره
28 بهمن 91 12:03
وای خدا به فریادتون برسه مامان و بابای یاسین انتظار رو کشیدم میدونم که چی میگین
پدر یک بچه سندرمی
21 فروردین 95 0:14
سلام خدا خیرت بده روز چهارم فروردین گلی از گل های بهشت به دنیا اومد منم برای چنین گلی که تونسته بود چنین غنچه ای رو بیاره یه دسته گل خریدم و راهی بیمارستان شدن دقیقه ها سخت میگذشت و نگاه من خیره به ساعت گوشی بود عقربه ها ساعت ۴ را نشان دادند پرستار مارو صدا زد و ماهم خوشحال بودیم که غنچه به دنیا اومده بود وعده مرخص شدن رو به فردا گذاشتند ماهم رفتیم تا فردا منزل رو برای استقبال از گل های بهشتی آماده کنیم . روز موعود فرا رسید دکتر متخصص اطفال همراهان مریض مذکور رو صدا زد مادر خانمم به طرف دکتر رفت و خودش رو معرفی کرد ولی دکتر گفت با پدر بچه کار دارم من هم سراسیمه به طرف دکتر رفتم ای کاش مرده بودم و یا کر مادر زاد بودم هیچ گاه این جمله را نمی شنیدم دکتر مستقیم صدایش را آرام کرد و رو به من گفت فرزند شما مشکل ژنتیکی دارد من هم پرسید یعنی چی و گفت یعنی سندرم داون خدایا زلزله لرزه بر اندامم ننداخته اماذیک کلمه تمام بدنم را به لرزه در آورد.خواهرم اکنون دردت را میفهمم که پدر یک سندرمی چند روزه هستم در این شب اول رجب دعا میکنم که هر چه میخواهی خدا به شما بدهد بجز درد و بلا. ارادتمند شما پدر سندرومی