حرفهایی که همیشه ناگفته میماند
یکی از روزهایی که تو بغل مامان خوابیده بودم و سرم روی قلبش بود حرفهایی رو شنیدم که مطمئنم بامن بودچه اهنگ قشنگی........
پسرکم تمام لحظه هام پر از تو شده....
صبح ها که پامیشی وبا اون صدای نازت مامانو صدا میکنی دیگه خواب برام معنایی نداره به سمتت پر میکشم
موقع شیر خوردنت که میشه واااااااااااااااااااای هر بار برای من مثل اولین باری هست که شیرخوردی کاش توهم یادت میومد چقدرقشنگ بود فکر کنم خیلی گرسنه بودی ؟؟؟؟؟
وقتهایی که با هم بازی میکنیم وقتیکه من قایم میشم وبعد مثلا تو منو پیدا میکنی اون قهقه زدنت به اندازه تمام دنیا برام ارزش داره
هربار که یکم بیشتر قایم میشم وتو بغض میکنی تصمیم میگیرم که دیگه باهات قایم موشک بازی نکنم آخه طاقت دیدن بغضهای قشنگت رو ندارم!!!!!!!
موقع خوابت که میرسه تو مثل یک پیشی کوچولو خودت رو میمالی به من ومن شروع به خوندن لالایی مورد علاقه ات میکنم وقتی میرسم به اینجا"مامان خوبت پیشت میمونه"هربار ته دلم میلرزه که نکنه یک روزی تنهات بگذارم آخه توخیلی کوچولویی عزیزکم.......
و اون موقع که میخوابی چشمهای نازت رو میبندی و اون موقع هستش که من با امتداد اون مژهای بلندت میرسم به آسمون...
کاش این حرفها رو الان که خوابی میشنیدی پسرکم
میخوام بدونی که ضربان قلبم به ضربان قلب کوچولوی تو وصل شده
میخوام بدونی مطمئنم: تمام لحظه هایی که در جوانی برای تو صرف کردم در پیری باعث شادی وآرامش من خواهند شد از همین الان ازتو تشکر میکنم که همیشه مایه ارامش من هستی...
آره اون روز وروزهای قبل وبعدش این حرفها رو از توقلب مامان شنیدم اما
این حرفها هیچ وقت گفته نخواهد شد ..........