یاسین جانیاسین جان، تا این لحظه: 13 سال و 17 روز سن داره

یاسین امانت الهی خاطرات یک کودک سندرم داون

خدا رو سپاس

1392/6/5 22:56
نویسنده : ویدا
2,064 بازدید
اشتراک گذاری

...از اردیبهشت ماه که برای اولین بار مادر شدن را تجریه کردم ...9ماه را با اون زندگی کردم 9ماهی که روزهای تلخ و شیرین زیادی داشت

روزهایی که تا عمر دارم فراموش ناشدنی هستند

شاید آنروزها ازسختترین روزهای زندگی ام بوده اما بهترین خاطرات زندگیم رو رقم زد یادش بخیرشروع سال 89
روزی که فهمیدیم مامان شدم و شادیه تولدی دیگر...
روزی که برای اولین بار بهم گفتن خدا بهت یه نی نی  داده وقتی اقای رستمی به هم گفت شما بار داری چیکارکردم فقط خندیدم و خوشحال شدم...انگاربهم گفتن تو انتخاب شدی تا مامان یه نی نی میشی


خدا تورو شایسته مادری برای فرزندت دیده

 اون روز یکی از خاطره انگیز ترین لحظات رو تجربه کردم
یادش بخیر روزهای طولانی ویارو حالت نهوع های خاص که از صبح امونم رو میبریدتا شب.... هرتجویزی رو تجربه میکردم شاید کمی بهتر بشم 

یادش بخیر روزهایی که با ذوق و شوق به مطب دکتر میرفتم تا صدای قلب کوچولوی نی نی کوچولوم رو بشنوم وشنیدن صداش مرهمی میشد به همه بد ویاری هام و تلخی ها
یادش بخیر روزهایی که توی سونگرافی چشم میکشیدم تاشاید لحظه ای پسرم رو ببینیم و خیالم راحت بشه که سالمه هنوز درونم هست....
روزها ضربه های کوچک دست و پای نازنینشون که میگفت مامانی من هستم که یک دنیا شادم میکرد تنها شادی بی بهانه این 9ماه بود

روزهایی که به سختی ازجام تکون میخوردم و شب های طولانی بیخوابی از این پهلو به آن پهلو شدنهای دردناک که چقدر سخت بود بیدار بشی واسه نی نی که اذیت نشه بشینی و بعد به اون پهلو بخوابی
روزهای غذا خوردن ها ی زورکی که نی نی  تپل تر بشه
روزهایی که گاهی اشکی بودم وپراز دلتنگی....

روزهای گریه های بی بهانه 

و گاهی از شوق اومدنش خندون  
یاد همه 9 ماه حاملگیه سال 89 بخیر که بعد ها میدونم بهترین قصه زندیگیم میشه که براش تعریف میکنیم و سرگل همه اونروزها
وقتی بود که بالاخره یاسین  تو آغوشم  اومد...


یاد شب اول توی بیمارستان که نمیدونستم چی جوری باید شیرش بدم  و بی خبر از هیچی  یاد اون روز که خانم پرستار گفت بچه شما مشکل داره به خیر نباشه


یاد شب بیداری های ماه اول  و دوم که خونه مادرم بودم با مامانم و یاسین تا صبح مینشستیم

 

 

 

یاد غصه های شیرنخوردن ها ت که با شیر دوش برقی شیر خوردی بعدها یاد گرفتی که باید خودت شیر رو بمکی ...

یاد همه روزها اون 9ماه بخیر

خدایا شکرت بخاطر همه محبتها و مهربونیات

خدایا اگه این چن سال بخاطر مادر بودنم باردار بودنم یه نگاه خاص به من داشتی این نگاهت رو از زندگیم برندار خدایا من همیشه محتاج نگاه توام  
خدایا شکرت که من رو  لایق مادربودن کودک معلولی  دونستی
خدایا کمکم کن بتونم بهترین مادر برای پسرم باشم وپسرم را لایق اسمش تربیت کنم ...

به رحمتت ای مهربانه بی همتا ... 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (78)

مامی ایلار
5 شهریور 92 23:03
سلام قربون دل پر مهرت برم تو مادر شدی تا از فرشته نگهداری کنی ایشالا خدا کمکت کنه
مامی ایلار
5 شهریور 92 23:04
وای یادم رفت این جیگر خاله رو ببوس با این عکسای خوشکلش فرشته معصوم من
لیلا مامان پرنیا
5 شهریور 92 23:51
خدایا شکرت که یاسین مادری مهربون وبا یه قلب پاک وپر از عشق داره امیدوارم همیشه در کنار هم سلامت وشاد باشید برای گل پسری که انقدر ماشاالا بزرگ شده ومامان گلش
ساجده
6 شهریور 92 7:41
دوست عزیز و مهربونم سلام هر چه از دل پاکت بگم باز هم کمه اما از خدای بزرگ واست بهترین های بهنرینها رو ارزومندم واسه گل پسر خاله روزهای خوب میخوام وسلامتی روز افزون دوستون دارم یه دنیا
فهیمه
6 شهریور 92 9:28
الهی قربونت برم که همیشه دستت تو دهنته ویدا جون ممنونم از این همه احساس پاکت
سمانه
6 شهریور 92 9:30
سلام قدیسه پاک من سر تعظیم به نشان سپاس فرود میارم یاسینم فرشته معصوم و دوست داشتنی گل بی مثال میبوسمت
زندایی کیان
6 شهریور 92 10:23
سلام یاسینمون خیلی خوشگل شده هزاااااااااااااااااااااااااااااااااااااار ماشاا... واقعا خدا رو شکر به خاطر خاطرات خوبتون و خدا رو بیشتر شکر میکنم که انقدر صبوری که هنوز ایمانت به مهربون بودن خدا هست...
نکیسا
6 شهریور 92 13:46
واییییییییییییی یاسین چه بزرگ شده مرد شده چه عکسای خوشکلی چه دوچرخه ایییییییییییی
رویا
6 شهریور 92 14:05
ویدا جون خدا واست یاسین رو نگه داره خدا خودت رو سلامت بزاره واسه این که با این همه مشکلات باز هم صبوری این یاسین خوشکله رو ببوس فراموش نکنی
مامان ترنم
6 شهریور 92 17:21
یاسین جونم فدات بشم چقد ماهی عزیز دلم ویدا جون از این کارای خوب خوب بیشتر بکن و عکس پرنس کوچولومونو بازم بذار میبوسمتون 1000بار
مامی باربد
6 شهریور 92 18:24
یه دنیا عشق تقدیم به یاسین
فاطی
6 شهریور 92 18:29
ویدا جون پس عکس خودت دلمون تنگیده واست میبوسمتون از راه دور یاسین ماشالا بزرگ شده خیلی خوب تشخیص دادم
مهسا
6 شهریور 92 22:15
چه بزرگ شده این جیگر خاله از نی نی بودن در اومدی
بابای علی
7 شهریور 92 7:11
با سلام مامان و بابای یاسین جون شما نه تنها بهترین مامان و بابای دنیا هستین بلکه بهترین بندگان و صبورترین بندگان خدا بر روی زمینید چرا که اصل انسانیت در شماها هست(پندار نیک،گفتار نیک و کردار نیک) آینده از آن شما و فرزندتان خواهد بود-انشاا...- باشد که ماها هم مثل شما باشیم و همه ی گناهان را از خدا نبینیم و ازخدااو روی برنگردانید که این بالاتر از بدبختی خواهد بود.. راستی یاسین جون عین علی ماست خوش عکس و خوش تیپ فقط همه ی این فرشته ها یک ایراد اساسی دارند و اون اینکه در اولین نگاه اشک آدم رودر میارند.. یاسین جون رو از طرف ما ببوسید.
مامان نفس طلایی
7 شهریور 92 14:12
فقط می تونم بگم مادر و پسر هر دو فرشته ان
سمانه
7 شهریور 92 14:19
چه دوچرخه ای داره
ماما حلما
7 شهریور 92 16:47
به این حس زیبای مادریت حسادت میکنم واسم دعا کن یاسین روز به روز دل نشین تر میشی
فرناز مادر آتیلا
7 شهریور 92 17:53
سلام مامانی ....نوشته ات خیلی قشنگ بود ...یجورای منم یاد دوران بارداری و زایمانم و ماههای اول بدنیا اومدن آتیلا انداخت ....یاسین جونم و ببوس
مامان حسین
7 شهریور 92 23:06
به پاکی اب به شفاف بودن اینه دلت میمونه گاهی یادی از ما کن یاسین با دوچرخه کجا میره شیطون بلاااااااااااا
پریا
7 شهریور 92 23:09
با یه دنیا عشق مهربان دوستون دارم هم خودت هم یاسین نفس
☂ marjan ☂
7 شهریور 92 23:22
خیلی ممنونم که به من سر زدین مامان یاسین جونی!
مامانی محمد طاها
7 شهریور 92 23:26
سلام مامانی خوشبحالت که اینقدر از این دوران میتونی به راحتی حرف بزنی براتون رمز خصوصی گذاشتم
☂ marjan ☂
7 شهریور 92 23:31
خصوصی دارین عزیزم!
mamane mostafa
8 شهریور 92 2:50
salam,mashalla yasin joon cheghadr bozorg va khoshgel shode,vida jan manam shiraz hastam ,mikhastam bedoonam yasino koja mibari kardarmani,man pesaramo chand jalase borda mehrgan ama az ma kheili doore,koja bebaramesh behtare?tarjihan mikham ye khanoom bahash kar kone....bebakhshid fingilish neveshtam,yasino beboos...
مامان ترنم
8 شهریور 92 11:36
الهی قربونت بشم که دیدن عکست لبخندو رو لبم میاره عزیز دلم خیلی ماهی یاسین جونم
ترنم
8 شهریور 92 23:18
ویدا عزیزم نوشته هات اونقدر صمیمیندکه به دل میشینه قلمت خیلی شیرینیه و همیشه از خوندن نوشته هات لذت میبرم و سرشار از عشق مادری میشم ایشالله خدا هیچ وقت تنهاتون نذاره و نگهدارتون باشه ،راستی عکسایه این وروجک هم مثل همیشه سرشاراز انرژی و عشق بود
مامان ترنم
9 شهریور 92 6:36
سلام ویدا جون . من قالب وب ترنمو عوض کردم فک کنم یه اشکالی پیش اومده . اگه زحمتی نیس مث همیشه که به من لطف داری بهم سر بزن و یه یادگاری بذار واسم تا ببینم که باکس نظراتم فعاله یا نه ممنونم عزیزم
مامان محمدياسين2ساله
9 شهریور 92 7:26
سلام؛ايشاالله بزرگ شدن وبه ثمره رسيدن پسرت روببينى؛چه آقاپسرخوشگليه؛خدابرات حفظش كنه
مامی اهورا
9 شهریور 92 8:08
زندگی شما سر مشق همه مادران هستش به شما افتخار میکنم مادر نمونه یاسین خیلی خیلی خوشکل شده الهی قربونش برم جیگر خاله
خاله حورا
9 شهریور 92 8:21
وای چه قد یاسین خاله بزرگ شده الهی دورت بگردم ویدا تو بی مثال هستی بهترینها رو از خدا واست ارزومندم
مامی یاسین
9 شهریور 92 11:52
ماشاالله هزار ماشالله چه گل پسری خدا حفطش کنه
مامان هستی
9 شهریور 92 12:54
منم دخترم سندروم دان هست.5شنبه تولد 1سالگیش دخترم تمام وجودم
مامی هستی
9 شهریور 92 14:21
دوچرخشو ببین وایییییی بازم دستش تو دهنشه مامانی نکنه یاسین بازم دندون در میاره
مامی هستی
9 شهریور 92 14:23
یادم رفت بگم اشکال نداره دستش تو دهنش باشه یا نه مهم اینه که دوستششششششششششششششششششششششششششششششش دارممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم اندازه یهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه دنیای بزرگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگ پس از راه دور بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس بارانتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت میکنم
مامان ترنم
9 شهریور 92 17:13
قالبم اشکال داشت عوضش کردم
بابای نازنین زهرا
9 شهریور 92 21:45
سونیا
9 شهریور 92 22:20
اون قد یاسین پاکه که توصیفی ندارم بکنم
فروغ
9 شهریور 92 22:33
واسه یاسین نفس
مامان رها
9 شهریور 92 22:34
سلاممنم شیرازی هستم افتخار اشنایی میدین
SaYa
10 شهریور 92 0:47
عزیزدلم سلام ممنونم ازت که اومدی پیشم گل من خوشحالم از آشناییت ویدا جون و خوشحالتر اینکه شیراز هستین ایشالله که همیشه سایتون بالا سر یاسین جون باشه ماشالله چه خوشگل و تپلیه خدا حفظش کنه براتون ایشالله
مامان راضیه
10 شهریور 92 1:06
ویدا جونم بازم مثل همیشه اینقدر زیبا نوشتی که کلمه کلمه توی دلمون نشست و کلی لذت بردیم بارها بهت گفتم بازم میگم خدا خودش خوب میدونه فرشته هایی مثل یاسین و دست کی بسپاره کسایی که خودشون به تمام معنا فرشته اند قربونش برم این فسقلی بلا چقدر جیگر شده خنده هاشو ببین چقدرم بهش خوش گذشته توی پارک ببوسش از طرف من این شازده کوچولو و مراقب خودتون باشید دوستتون دارم
انا
10 شهریور 92 11:26
همه نوشته هات مثل همیشه زیبا و پر معنی ممنونم یاسین رو ببوسسس یه بوس گنده
زهره
10 شهریور 92 13:49
ایشالا دنیا همیشه به کامتان باشه من از همون ابتدا وبلاگ شما رو همراهی کردم تا به الان یه جورایی با خودت و پسرت اخت شدم ندیده دوست دارم ویدا جون عکسای یاسین هم خیلی تغییر کرده بزرگ شده زنده باشه گل باغ زندگیت در ضمن میخواستم شمارتو داشته باشم
زهره
10 شهریور 92 13:50
ویدا جون البته اگه واست ممکنه اگه نیست که هیچی
مامان محمدياسين2ساله وروجك
10 شهریور 92 16:27
سلام؛مامان عزيز ياسين جون؛متاسفانه من کامپيوترندارم كه وب وايميل داشته باشم؛باگوشيم تو اينترنت ميچرخم؛ممنون ازت كه جواب سوالم رودادى؛ازعكسا معلومه ياسين هم مث محمدياسين شيطونه؛خدا همه بچه ها حفظ كنه
پاییز مامان آراز
10 شهریور 92 18:20
خدایا شکرت که به همه فرشته هات مامان های مهربون دادی . خدایا یاسین عزیزمان همیشه در پناهت . از وبلاگ نازنین زهرا به اینجا اومدم .( البته قبلا ها چند باری مطالبتونو خونده بودم . ) برای شما و یاسین عزیزتون از خدا سلامتی و توفیق میخواهم . هزار ماشاالله که وضعیت جسمانیش هم خیلی خوبه . از طرف من ببوسینش
الهام
11 شهریور 92 15:03
خدا میدونست فرشته پاکش رو به چه کسی بده به یکی که مثل خودش فرشته است یه سبد گل اقاقی تقدیم تو ویدا جان
الهام
11 شهریور 92 15:04
تقدیم به یاسین ماه
مامان محمدياسين2ساله وروجك
12 شهریور 92 1:49
سلام؛خانمى؛من راستش روبخواين متاسفانه کامپيوتر ندارم كه وب يا ايميل داشته باشم؛و من باگوشيم ميام وبگردى؛ممنون كه جوابم رو دادى؛اتفاقا زندايى همسرم هم بهترين دکتر و سونو رو رفت؛ولى وقتى دنيا آمد‏"‏هستى كوچولو‏"‏نارسايى قلبى داشت؛هيچکس متوجه نشده بود؛
مامانی درسا
12 شهریور 92 3:31
خدا قوت دوست من ..... برای پسرت خودت و همسرت بهترینها رو آرزومندم عزیزم دل نوشته ات خیلی خیلی دلنشین و مادرانه بود دوست من
نیکو
12 شهریور 92 7:39
سلام اگه امکان داره از خودتون و کارای یاسین بیشتر بنویسد گل پسرت رو ببوس
محمد رضا
12 شهریور 92 7:41
ناهید
12 شهریور 92 14:00
روزهای طلایی و پر سر سبزی واستون از خدا ارزو منم بانوی صبب و استقامت
ناهید
12 شهریور 92 14:00
تقدیم به شما
مامان ترنم
12 شهریور 92 16:28
قربون یاسین جونم بشم
مرتضی
12 شهریور 92 20:37
سلاااااااااااااااااااااااااااااام الهی قرونت بشم یاسمین جونم / مامان و بابای یاسمین اجازس داییش باشم؟؟؟ خیلی با نمکه قربونش بشم پسر آبجی منم 2 ساله شده . ایشالا هزار سالگیش رو ببینم یاسمین عزیز رو که عمر با برکتی داشته باشه. خدا پشت و پناهش
مامان رها
13 شهریور 92 7:25
ویدا جون یه عکس از خوت میزاری؟ یه بوس رو لپای یاسین بنداز
سورنا
13 شهریور 92 7:26
یاسین شکل کیه؟
مرتضی
13 شهریور 92 19:10
دوست عزیزم آپ هستم ممنون میشم با حضور گرمت و نظر زیبات به بهبودی دست انداز های کتیبه ام کمک کنی. منتظرت هستم.
☂ marjan ☂
13 شهریور 92 23:18
مامان یاسین رمزو خصوی دادم براتون
مامی ارمیا
14 شهریور 92 12:09
الهی فدات شم خاله جون ببین مامان چقد واست سختی کشیده آقا خشگله . قدرشو بدون پسر ناز و دوست داشتنی ....
مامان ترنم
17 شهریور 92 6:16
سلام ویدا جونم . منم این چند روز گرفتار بودمو نتونستم بیام حال شما و گل پسرمو بپرسم . ایشالا که خوب و خوشین . باورت نمیشه چه قد خوشحال میشم میبینم به یادمون هستی و میای بهمون سر میزنی . از این فاصله دور با دلی نزدیک میبوسمتون
طهورا
17 شهریور 92 18:09
با یه دنیا عشق واسه یاسین
طهورا
17 شهریور 92 18:10
ویدا یه عکس از خودت واسمون بزار
مامان ایمان
19 شهریور 92 13:15
سلام عزیزمممم خوبی ؟ شرمنده این روزها نمی تونستم بیام پیشتون دلم واستون خیلی تنگ شده بود خواهر منم درگیر ایمان بودمممم وقت نمی کردممم یاسین جونو ببوس
مامان ترنم
19 شهریور 92 18:08
ترنم
21 شهریور 92 21:50
دوست مهربونم ویدایه عزیز ،من شیرازو خیلی دوست دارم اما الان خیلی بیشتر چون دوست گلی مثل شما دارم که انقدر مهمان نوازید و مهربان ،منم از دیدن دوستان خوبی مثل شما خیلی خوشحال میشم
ناهید
23 شهریور 92 10:42
معلوم هست کجایین شما؟
مامی هستی
23 شهریور 92 10:43
چه قد دیر به دیر وبلاگتون رو اپ میکنی خانم ببخشید سلام یاسین چطوره
مامان حسن
23 شهریور 92 16:33
الهییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی چه عکسهای نازی گذاشتی مامان یاسین جان اونی که انگشتشو کرده تو دهنش خیلی منو خندونددددددد سلام ببخش دوست خوب من یه مدتی بخاطر درگیریهای فراوونی که داشتم حضورم در دنیای نت کم بود..با عجله می اومدمو به سرعت برق هم میرفتم..بیخبر بودم از حال یاسین جانمون حالش چطوره؟خوبه؟خودت خوبی؟ عجیب دلم هوای نوشتههات کرد یه لجظه اومدم سر بزنم...راستی هنوز نوشته هاتو نخونده دارم کامنت میزارما..فقط عکسهارو دیدم..الان میخونم پستتو
مامان حسن
23 شهریور 92 16:35
عزیزم با یه آه خیلی بلند از تمام وجودم انگار تمام حرفای مامانارو نوشتی..دلم گرفتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
مامان ماهان
24 شهریور 92 13:52
الهي فدات بشم خاله جوون چقده نازي دوست دارم بغلت كنم خاله ماماني گل تو هميشه لايق بهترين هايي خدا دونسته فرشته شو دست يه فرشته مي سپره با اجازه لينك كردم به ما هم سر بزن مامي مهربوون
مامان ترنم
25 شهریور 92 1:39
ممنونم ویدا جون . پسرمو ببوس
مامانی محمد طاها
27 شهریور 92 9:55
سلام مامانی یه عالمه گل برا یاسین کوچولو
☂ marjan ☂
29 شهریور 92 0:41
خصوصی گلم
علی سفیدبرفی
5 مهر 92 0:56
سلام میتونم بپرسم اون پارک که تو ش یکدو نه قوری بزرگه کجاست ؟خیلی باحاله .مخصوصااون ابی که ازش میریزه .یاسین جانو ببوس
گندم
13 مهر 92 19:15
خاله سوسکه
14 مهر 92 15:26
مامان یاسین عزیز هیچ وقت به این لطف بزرگ خداوند فکر کردی که این قلم واین قلب مهربون رو بهت داده بهت تبریک میگم مهربون