جواب چن تا نظر
سلام به همه دوستان خوبم غیبت ده روزه من رو ببخشید یه چن روزی اصلا حوصله خودم هم رو نداشتم یه جوراییی قاطی بودم اما اینو مطمئن باشید به وبلاگ همتون اومدم از اینجا از همه دوستان که به فکرم بودن کمال تشکر وسپاس رو دارم و از اینجا از همه دوستای مجازیم که به وبلاگ یاسینم اومدن و با نظراتشون خوشحالم کردن ممنونم وبرای یکاکشون از خدای بزرگ سلامتی و شادمانی خواهانم
این پست رو واسه یه چن تا نظر گذاشتم به نامهای گلنار و مریم و اتوسا خانم که به تازگی کودکان داون به دنیا اوردن وهزاران هزار دوست دیگر که مثل من بچشون یک داون هستش دوستای خوبم همتون رو درک میکنم من بعد از دو سال هنوز اشک میریزم وغصه میخورم وقتی به اینده های نه خیلی دور فکر میکنم دیونه میشم اما بااین وجود گذشت تا الان. گفته بودی به هیچ کس نگفتی کودکت داون اخه واسه چی؟امروز نگی فردا چی فرداهای دیگر چی ؟ بالاخره چی؟تا کی؟خدا خواسته کودکت فرق داشته باشه قبولش کن تا بتونی باهاش کنار بیای کمکش کن بهش بها بده دوستش داشته باش اخه داون ها تشنه محبتن وقتی داون بودن بچه خودتو رو پذیرفتی دیگران هم قبول میکنن باور کن خیلی راحت
اتوسا گفتی حرف مردم باور کن ٢ ماه سه ماه یک سال بعدش خسته میشن یعنی یه جوراییی سوژه جدید تر میاد وسط باز هم سخته من بشینم سوار تاکسی خانم بگه خانم بچه شما منگول هست ببین من باید چکار کنم با خونسردی کامل گفتم بله درسته وای طفلکی چیزی میفهمه یاسین مامان نی نای نای بکن واسه خانمه دس دسی بکن مامان رو ببوس دستت کو؟ پاهات کو؟زنه ساکت شد این حرفا رو با چشمی اشک بار به یاسین میگفتم اما تا دو روز سر درد داشتم
پس دیگه ناراحت نباشید تو پست بعدی واستون میگم چه کارهاییی کنید واسشون به امید این که دیگه هیچ کودکی داون به دنیا نیاد