راه رفتن یاسینم
سلام به همه دوستای خوبم سلام به پسر خودم اقا یاسین
ایشالا نماز و روزه همه دوستای خوبم قبول حق تعالی
بعد از کلی وقت اومدم چه کنم که در گیریهام زیاد یکی از اون درگیری ها اقا یاسین یاسین داره بزرگ میشه باورم نمیشه الان سی و هشت ماهه شده و بابت این خدا رو شاکرم و اما شیطون شیطون
گل پسرم بالاخره راه افتاد ا بعد از سه سال شاید برای دیگرون خیلی جالب نباشه اما واسه خودم ارزوی دیرینه ام بر اورده شد اون قد راه میره که خودش خستش میشه راه میره نگاه میکنه که ذوقش کنم تشویقش کنم منم انجام میدم دست میزنم هورا میکشم
وابستگی یاسین روز به روز زیادتر میشه شبها که سرش رو دستم میزاره و میخوابه بوسم میکنه موهامو با برس
شونه میکنه گاهی اوقات بهش میگم باید دختر میشدی
یاسینم دیگه خودش غذا میخوره لیوان اب رو خودش برمیداره و خودش میخوره اب که میخواد میره تو اشپزخونه به سمت کابینت جیغ میکشه که ااااا دیگه میفهمم اب میخواد دستشویی که میریم کاملا میفهمه باید دستشویی کنه تنها مشکلم خونه کسی که میرم واسه دستشویی رفتنش هست وقتی از خواب بلند میشه طبق عادت چون حمام ما داخل اتاق خواب هست سریع میره حمام من هم میرم وانش رو اب میکنم میشینه بعد خودش دوش رو باز میکنه من میرم میارمش بیرون اینم از شاهکارهای پسرم لباساشو رو میدونه شلوار رو باید پا کنه
یا کلاهشو سرش بزاره یا اینکه کفشش رو پاش میکنه یاسین بلد نبود تازگی بلد شده
در اخر خدا رو بابت همه نعمتهاش شاکرم خدایا شکرت که یاسین پسرمن هست خدایا شکرت که یاسین راه میره خدایا بابت یاسینم شکر