مادر
مادرم ! تو را با "میم" محبتت میشناسم و میروم تا "ر"ی رستگاریات را در گوش تکتک قاصدکها زمزمه کنم... آغوش گرمت را به خاطر آرامش دریاییاش دوست میدارم و ساحل بیکران دستانت را در نگاهم جمع میکنم و مرغ دل را در آسمان آبی نگاهت پرواز میدهم... تا نفسهایت همچون آفتاب سحرگاهی، نوازشگر روحم باشد.. . و لبخند دلنشینت بر کویر دلم باریدن گیرد که سخت تشنهام و درد مرا جز این، چه چیز التیام بخشد؟ مادرم ! تورادوست دارم به خاطر اینکه شانه هایت آنقدر قوی هست تا بارتمام دنیا را به دوش بکشی و همچنین شانه هایت آنقدر نرم هست که به بقیه آرامش بدهی. مادرم ! دوستت دارم به خاطر اینکه جایی که همه از رفتن ناامید شدن تو تسلیم نشدی و پیش رفتی . مادرم ! دوستت دارم به خاطر اشک هایی که ریختی و ما هرگز ندیدیم . مادرم ! زیبایی تو در چشمان توست چشمهای تو دریچه روح توست و قلب تو جایی ست که عشق به دیگران درآن قرار دارد مادرم ! دستان پرمهرت تا مرز پرستیدن میکِشاندم و قدومت بوسهگاه من است... همواره نسیم، عطر تنت را برایم به ارمغان میآورد تا از یاد نبرم که بهترین رایحه بهاری را نزد خود دارم... تا تلنگری باشد برای قدرناشناسیهایم.. . و تا بفهماندم که هیچکس جز تو حق مادری را اینگونه تمام و کمال ادا نکرده است...