یاسین جانیاسین جان، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

یاسین امانت الهی خاطرات یک کودک سندرم داون

از یاسینم

1392/12/24 21:15
نویسنده : ویدا
1,004 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه دوستای خوب به همه اونهایی که تو مدت زمان زیادی نبودم از ما یادی کردن و از همین جا میگم ممنونم از همتون

سلام به گل پسرممممممم به شاه پسرمممم به یاسین مامان یاسین این روزها شده زلزله زلزله 8 ریشتری تصورش رو بکنیدنیشخندچی میکشم

این اقا یاسین شیطنطش وحشتناک شده جوری که اصلا خونه کسی نمیتونم برم خونه خودمون هم یا تو آشپزخونه در  کابینت ها رو به هم میزنه اخه چون چه علاقای به صداهای چوب بهم زدن داره یا سر یخچال رو باز میکنه وداخلش رو نگاه میکنه

همه اسباب بازیهاش رو زیر مبلها قایم میکنه یکی یکی باید همش رو پیدا کنم

عاشق موسیقی هستش از صبح فقط واسش آهنگ میزارم اما علاقه چندانی به کارتون نداره چشمک اینم واسم عجیبه

راه رفتنش هم دو سه قدم اما بیشتر نمیتونه دیگه کم کم داره به سه سال نزدیک میشه ناراحت

عاشق موبایل و کامپیوتر هستش جوری که هیچی از دست یاسین در امان نیست

نمیدونم چرا این اخر سالی دلم حسابی گرفته چون یاسین داره بزرگ میشه ومشکلاتش هم بیشتر میشه

 

بازم نمیدونم

چن روز پیش به بانک رفتم همراه یاسین فرم رو میخواستم پر کنم یاسین هم جیغ میزد یه خانمه گفت خانم بچت منگله سه چهار تا دختر دیگه هم زدن زیر خنده منم کنترلم رو از دست دادم با گریه بهش گفتم شخصیت داشته باش و خیلی عصبی  بهشون برخورد کردم که کارمند بانک دلش واسه من سوخت کارم رو زودتر انجام داد اومدم بیرون

اخه چرا مگه خنده دارن چه کار به کسی دارن امثال یاسین به قول محمد میگه( بابای یاسین)باید مقاوم تر باشی

نمیدونم خدا چرا بعد از سه سال هنوز محکم نشدم چرا هنوز نتونستم با مشکل یاسین کنار بیام

هر جا میرم کلی ذوق یاسین رو میکنن چن روز پیش واسه خرید بردمش مغازه دار باورش نشد پسره چون موهاش بلند شده میخوام واسش ببندم صورت ظریفش همه میگن دختره حالا عکساش رو سر فرصت میزارم

واقعا دوستای خوبم این اخر سال من رو هم دعا کنید ممنونم از همتون

یاسین مامان ایشالا یه روز خودت مسیولیت وبلاگت رو به عهده بگیری یعنی میشه

خدایا بابت همه نعمتات از جمله یاسین نفس سپاس گذارتم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

سودابه
24 اسفند 92 22:21
سلام مامان یاسین خدا قوت من هم خواهر یک سندرم دان هستم مطالب وبلاگ تون منو یاد برادرم میندازه برادر من العا مدرسه استثنایی میره برادرم کلاس سوم دبیرستان هستش این بچه ها به قدری مهربان هستن برادرم همه کارهایش رو خودش انجام میده و ما خدا رو خیلی شکر میکنیم خیلی دوست دارم منو هم جزو دوستانتون حساب کنید ممنون
مامان شمیم
25 اسفند 92 6:31
مامان جون ببین درک حقیقت از همه چیز آسونتره. اگه خودمون بخوایم. فکر کن یاسینو نداشتی وقتی یک بچه منگول بغل کسی می دیدی چه عکس العملی نشون می دادی. خواهش می کنم منصفانه جواب بده. خوب حالا جاها عوض شده و دیگران یک بچه منگول دست شما می بینن. باید حسابی با خودت مبارزه کنی و به خودت بقبولونی که رفتار دیگران عادی است. این تویی که طاقت رفتار عادی دیگران را نداری.پس تو باید مشکل خودتو حل کنی. این حرفا رو کسی می زنه که خودش هم همین مشکلو داره و به همین صورت توانسته براین مشکل غلبه پیدا کنه. البته برخی مثل این خانم که گفتی شعورشون اونقدر نیست که عکس العمل عادی داشته باشند. بازهم این تویی که باید با بزرگواری از این بی شعوری بگذری. وقتی یک دیوانه به شما اهانتی می کنه آیا برمی گردی بهش اهانت کنی یا با عقل و درایت می گی بیچاره عقلش نمی رسه؟ اینها هم همین طورند بیچاره ها عقلشون نمی رسه. باور کن وقتی همین قدر ساده برخورد کنی هیچ وقت ناراحت نمی شی. فکر نکن اینها شعاره باور کن حداقل روزی یک بار با همین مردم برخورد دارم. اگه بخواهم ناراحت شمیم باشم، ناراحت برخوردهای مردم باشم، ناراحت مسایل زندگی باشم، ناراحت مسایل اقتصادی باشم. اووووووووووووووه! دیگه چی از من باقی می مونه؟ من شدم منبع غم و غصه و ناراحتی و نتیجه؟؟؟مریضی و افسردگی و نابسامانی امور زندگی. ببین واقعا ارزششو داره؟
مامان حلما
25 اسفند 92 9:53
سلام مردم بی فرهنگ هستن پسرتون مهربونن من هم دوستش دارم
مامان بنیتا
25 اسفند 92 9:58
تو بزرگی کن تو خوبی کن تو بگذر از این مردم ببخشید سلام میخواستم بگم یاسین خیلی قیافش معلوم هم نیست به داون بودنش راستی چرا شده شبیه دخترها این گل پسرمون
مامانی مهسا
26 اسفند 92 8:57
داره سال عوض میشه پس بگو خدایا دل من رو هم عوض کن حتما این کارو میکنه در ضمن واسه من هم دع اکن
مامان ثنا
26 اسفند 92 14:52
سلام عزیز م دلم برای یاسین یه زره شد فدات شم هر چی باشه داماد خودمه فقط بگو دیبلم بگیره
مامان زهرا خانم
26 اسفند 92 22:40
سلام درکت کردم. بعضی وقتها آدم کم میاره شدیدا. ولی خوب ماها خودمون هم درک نمیکنیم که وقتی با این حرفها دلمون را میشکنن ودل شکسته زل میزنیم.اشک میریزیم و آه می کشیم در تمام این لحظات خدا با تمام عظمت وصف ناشدنی اش با تمام رحمت بیکرانش در قلب تکه تکه ما جای گرفته و عاشقانه میگه بنده خوبم ناراحت نباش من یه روزی به حساب همه چی میرسم.قبل از همه به حساب دل شکسته ومحزون تو میرسم ورضوان ورضای خودم را دو دستی بهش تقدیم میکنم آخه اون با وجود شکسته شدنهای بسیار وجراحت های عمیق باز به خاطر من راضی بود به رضای من!!پس الهی رضی برضائک صبرا علی قضائک لامعبودا سواک یا غیاث المستغیثین.
مهمان
27 اسفند 92 9:56
سلام به شما و یاسین عزیز آخ که چقدر با نظر مامان شمیم موافقم انگار از زبون من نوشته بود من وقتی یه بچه داون میدیدم اینقد دلسوزی میکردم چشم از روش برنمیداشتم تا چند روز دپرس میشدم به همسرم میگفتم وای چقدر سخته به نظرم یه غم بی پایانه که خدا میتونه به یه آدم بده من که یه غریبه هستم اینقد متاثر شدم حالا فکر کن پدر و مادرش که جگر گوشه شان هست دیگه چه روزگار تلخی میگذرونن اون موقع حامله بودم دقیقا این جمله رو هم گفتم خدا نصیب نکنه چنین دردهایی رو همسرم هم گفت از فکرش بیا بیرون چرا بیخود خودتو ناراحت میکنی خوب چند ماهی گذشت و خدا نصیب کرد یعنی همون موقع نصیب کرده بود و ما بی خبر بودیم الان که یه فرزند سندرم داون داریم توقع داریم همه عادی برخورد کنن و اگه کسی بیشتر از چند ثانیه غیر عادی به بچمون نگاه کنه دنیا رو سرمون خراب میشه چرا؟خوب طبیعیه هر چیزی نادر باشه همین طوره ما هم خودمون یه روزی همین طور بودیم اما بگذریم که بعضی ها فاقد شعورن و باعث رنجش خانواده این بچه ها میشن اما الان یه بچه سی پی یا داوون یا هر چیز دیگه ای میبینم کاملا بی تفاوت و عادی رد میشم یعنی همون برخوردی میکنم که دوست دارم بقیه هم با فرزند من داشته باشن به قول مامان شمیم نتیجه ناراحتی چیه جز اینکه خودمون رو با قصه از بین میبریم و بچه های بی گناهمون بی مادر میشن ما باید قوی باشیم و در حال زندگی کنیم و به اینده فکر نکنیم که مشکلات بزرگتر میشن بشن ما هم قوی تر میشیم و به این شرایط هر روز بیشتر عادت میکنیم اتفاقا منم دیشب خیلی حالم گرفته بود یاد پارسال افتاده بودم که خبر نداشتم دخترم داون هست فقط همسرم میدونست چقد با روحیه بودم مدام فکر میکردم دخترم بزرگ تر بشه راه بیفته لباسا خشگل تنش کنم دلم از خوشحالی ضعف میرفت که یه دختر دارم آهنگ میزاشتم دور گهوارش میرقصیدم که داره عید میاد اما امسال اصلا حوصله هیچ کاری نداشتم تا آخر شبی که با خودم صحبت کردم و روحیم بهتر شد و الان خیلی خوبم خدایا این حال خوبو ازمون نگیر که بهترین نعمته
مامان ثنا جون
22 فروردین 93 22:40
سلام من مامان یه بچه سندرم داون هستم که اسمش ثنا است میخوام باهاتون راجع به یاسین جون حرف بزنم لطفآ از طریق ایمیل با من ارتباط برقرار کنین در ضمن این ایمیل داداشمه ali_alce@yahoo.com
شیوا
4 آذر 94 16:18
متاسفم واسه اون خانم بیشعوری که اینطوری بهتون گفته. همسرم پزشکه.یه بار در مورد سندرم داون ازش سوال کردم. گفت میدونی چیه سندرم داونی ها قیافه فوق العاده بمایح و شیرینی دارن گفت خدا این قیافه شیرین و بهشون داده که همه دوسشون داشته باشن. اصلا مردم توجه به دل ادم نمیکنن که. اما بقیه مطالبتونو که خوندم خیلی از خودم بدم اومد چون میبینم شما چقدر با وجود مشکلات دیدتون مثبت و قشنگه. واقعا افرین با شما.