از یاسینم
سلام به همه دوستای خوب به همه اونهایی که تو مدت زمان زیادی نبودم از ما یادی کردن و از همین جا میگم ممنونم از همتون
سلام به گل پسرممممممم به شاه پسرمممم به یاسین مامان یاسین این روزها شده زلزله زلزله 8 ریشتری تصورش رو بکنیدچی میکشم
این اقا یاسین شیطنطش وحشتناک شده جوری که اصلا خونه کسی نمیتونم برم خونه خودمون هم یا تو آشپزخونه در کابینت ها رو به هم میزنه اخه چون چه علاقای به صداهای چوب بهم زدن داره یا سر یخچال رو باز میکنه وداخلش رو نگاه میکنه
همه اسباب بازیهاش رو زیر مبلها قایم میکنه یکی یکی باید همش رو پیدا کنم
عاشق موسیقی هستش از صبح فقط واسش آهنگ میزارم اما علاقه چندانی به کارتون نداره اینم واسم عجیبه
راه رفتنش هم دو سه قدم اما بیشتر نمیتونه دیگه کم کم داره به سه سال نزدیک میشه
عاشق موبایل و کامپیوتر هستش جوری که هیچی از دست یاسین در امان نیست
نمیدونم چرا این اخر سالی دلم حسابی گرفته چون یاسین داره بزرگ میشه ومشکلاتش هم بیشتر میشه
بازم نمیدونم
چن روز پیش به بانک رفتم همراه یاسین فرم رو میخواستم پر کنم یاسین هم جیغ میزد یه خانمه گفت خانم بچت منگله سه چهار تا دختر دیگه هم زدن زیر خنده منم کنترلم رو از دست دادم با گریه بهش گفتم شخصیت داشته باش و خیلی عصبی بهشون برخورد کردم که کارمند بانک دلش واسه من سوخت کارم رو زودتر انجام داد اومدم بیرون
اخه چرا مگه خنده دارن چه کار به کسی دارن امثال یاسین به قول محمد میگه( بابای یاسین)باید مقاوم تر باشی
نمیدونم خدا چرا بعد از سه سال هنوز محکم نشدم چرا هنوز نتونستم با مشکل یاسین کنار بیام
هر جا میرم کلی ذوق یاسین رو میکنن چن روز پیش واسه خرید بردمش مغازه دار باورش نشد پسره چون موهاش بلند شده میخوام واسش ببندم صورت ظریفش همه میگن دختره حالا عکساش رو سر فرصت میزارم
واقعا دوستای خوبم این اخر سال من رو هم دعا کنید ممنونم از همتون
یاسین مامان ایشالا یه روز خودت مسیولیت وبلاگت رو به عهده بگیری یعنی میشه
خدایا بابت همه نعمتات از جمله یاسین نفس سپاس گذارتم