یاسین جانیاسین جان، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره

یاسین امانت الهی خاطرات یک کودک سندرم داون

بعد از مدت طولانی

سلام به همه دوستای خوبم سلام به گل مامان یاسین نفسم  ایشالا حال همگی خوب باشه ممنونم وسپاس فراوان از همه دوستای خوبم باهام در تماس بودن واز حال پسرم خبر دار میشدن امروز اومدم تا از یاسینم بگم که پیشرفتش فقط در حد ناچیزی بوده با اینکه اصلا راضی نیستم اما بازم راضی هستم به رضای خودش میگم خدا رو شکر امشب شب چهارشنبه سوریه همه جا صدای ترقه میاد اما ما مثل همیشه تو خونه نشستیم  اسفند هم کم کم داره کوله بارش رو جمع میکنه و میره سال 93هم با همه خوبیهاش و بدیهاش و تلخی و شیرینیش داره تموم میشه  شاید خیلی ها ناراحت بودن منم یکی از اونا اخه واسم ارزویی شده حرف زدن یاسینم میشه یه روز کاملا باهام حرف بزنه ناشکری نیست اما ارزوهست...
26 اسفند 1393

النا هم اسمانی شد

سلام ایشالا که حال همگی خوب باشه امروز که حال من خیلی گرفته یکی از فرشته ها به نام النا نازنین اسمانی شد خیلی خیلی ناراحتم   النا همیشه تو قلب دوستات زنده هستی
11 بهمن 1393

یاسین مامان

سلام به همه دوستای خوبم به همه دوستای مجازی گلم ایشالا حال همگی خوب باشه همچنین گل دخترا و گل پسراتون همشون رو دوس دارممم از راه دور میبوسمشون بعد از کلی وقت اومدم خدا رو شکر یاسین دیگه کاملا راه میره اما با کفش طبی یه قدم هم بر نمیداره اخه سنگینه منم دیگه کفشش رو کنار گذاشتم منم به همین راه رفتن راضیم اخه خیلی وقت ارزوی راه رفتنش داشتم یاسین از لحاظ گفتار خیلی ضعیفه بیش از حد ضعیفه اصلا همکاری نمیکنه همش فکر بازی کردنه هر چی بهش حرف میزنم تو دنیای خودشه مهد کودک هم اروم و قرار نداشت واسه همین نتونست بمونه پس پروژه مهد هم منحل شد یاسین هر چه بزرگتر میشه بیشتر وابستگی به من و محمد پیدا میکنه واسه ایندش نگرانم روزی صد بار منو بوس میکن...
16 آبان 1393

یاسینم

سلام به همه دوستای خوبم سلام به شاهزاده دنیای من یاسین نفس پسر گلم نگو مامان بی معرفتی دارم بخدا وقتش نمیکنم شیطونی حسابی  بهونه گیر شدی پیشرفت انچنانی نکردی اما راه رفتنت عالی شده اما پاهات خیلی باز باز میزاری اما بازم شکر خدا خیلی عکس دارم ام سیستم خرابه همشو میزارم پسرم حسابی بزرگ شده خیلی زیااد فقط میگم یاسینم یه دنیا دوست دارم
11 شهريور 1393

راه رفتن یاسینم

سلام به همه دوستای خوبم سلام به پسر خودم اقا یاسین ایشالا نماز و روزه همه دوستای خوبم قبول حق تعالی بعد از کلی وقت اومدم چه کنم که در گیریهام زیاد یکی از اون درگیری ها اقا یاسین  یاسین داره بزرگ میشه باورم نمیشه الان سی و هشت ماهه شده و بابت این خدا رو شاکرم و اما شیطون شیطون گل پسرم بالاخره راه افتاد ا بعد از سه سال شاید برای دیگرون خیلی جالب نباشه اما واسه خودم ارزوی دیرینه ام بر اورده شد  اون قد راه میره که خودش خستش میشه راه میره نگاه میکنه که ذوقش کنم تشویقش کنم منم انجام میدم دست میزنم هورا میکشم وابستگی یاسین روز به روز زیادتر میشه شبها که سرش رو دستم میزاره و میخوابه بوسم میکنه موهامو با برس شونه میکنه&n...
17 تير 1393

آموزش کودکان سندرم داون برای استفاده از توالت

روند آموزش کودکان برای استفاده از توالت را می توان یکی از خسته کننده ترین آموزشها دانست . این امر به ویژه اگر در مورد کودک ناتوان در رشد باشد , بسیار سخت تر خواهد بود . پروتکل های زیردر مورد افراد معلول در تمام سنین استفاده شده و با موفقیت همراه بوده است . علاوه بر دانستن پروتکل های زیر ، اگر کودک قادر به مشاهده دیگران در استفاده از توالت باشد , روش خیلی مفیدی برای اوست . این امر احتمالا مسیله ی راحتی برای خانواده نیست و یا در تنظیمات خاص خانوادگی نمی گنجد. عوامل عمده ای در موفقیت این آموزش (برنامه (toileting موثر است. برای تعیین برنامه زمانبندی , مناسب کودک سندرم داون ، باید به مدت حداقل 2-3 روز, زمان توا...
20 خرداد 1393

روز مرد

سلام روز بزرگ مرد حضرت علی رو به همه مردای ایران زمین همچنین تنها مرد زندگیم تبریک میگم تنها  حامی زندگیم تنها کس که واقعا میفهمه ناراحتم درکم میکنه   تنها کسی که وقتی فهمید یاسین مشکل داره خندید و گفت امانت خدا هستش تنها کسی که یاسین رو با هزار تا بچه سالم دیگه عوض نمیکنه تنها کسی که همه تو خونواده خودم واقا همیشه مورد تعریف تمجید بوده تنها کسی که واقعا من بهش اعتماد دارم محمد واقعا مرد خوش اخلاقی هستش و من بهش افتخار میکنم  و از خدا میخوام که هیچ وقت غم به دلش راه پیدا نکنه و از اینجا بهش میگم محمد تنها سایه سر من روزت مبارک باشه ودر اخر واسه همه در گذشته ها مخصوصا بابا بهرام خودم صلوات بابای خوب...
22 ارديبهشت 1393

احوالات یاسین من

سلام به پسر گلم از این که این که دیر اومدم تو وبلاگت که تولدت رو تبریک بگم  ببخشید چه کنم که خیلی درگیرم میدونم یه روزی میای تو وبلاگت این خاطرات رو میخونی باز هم نمیدونم شاید یه روز بهم خرده بگیری که واسه چی مجلس تولد آنچنانی نگرفتم .تولد گرفتیم کادو هم گرفتی اتلیه هم رفتی ،  اما تولد باشکوه رو نه چون حال احوال درستی نداشتم چون اصلا دل و دماغ نداشتم چون هنوز راه نمیری گفتار درستی نداری یه جورایی همانند یه بچه سه ساله نیستی اما من به اندازه تمامی ستارههایآسمون دوست دارم  قول دادم همین که راه بری جشن بزرگی رو واست بگیرم انشاالله   یاسینم به اندازه دو سه متری راه میره ام...
21 ارديبهشت 1393